گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ادوار فقه
جلد اول
خصوصیات عهد صحابه



اشاره
عهد صحابه، به جهاتی چند، از عهود متأخر، ممتاز و بر آن عهودش مزیت و امتیاز است که یاد کردن برخی از آن وجوه امتیاز در
این موضع، به مورد میباشد از آن جمله چند جهت زیر یاد میگردد:
-1 تفقّه و استنباط حکم در این عهد آسان بوده است.
-2 مسائلی که در این عهد، بویژه در اوائل آن، مورد ابتلاء و در نتیجه محلّ نظر و تفقه و استنباط میشده بیشتر به اموري از قبیل
طلاق و نکاح و میراث و غنیمت، که جنبۀ مادي میداشته، مربوط میبوده و مسائلی از قبیل قسم عبادات، بطور ندرت مطرح یا مورد
اختلاف میگردیده است.
-3 شخصی که در موارد اختلاف نظر، رأي وي نسبت به حکمی فقهی فرعی قاطع و نظر و حکمش مورد قبول و رجوع به او در
مسائل اختلافی متداول و معمول باشد در آن عهد، وجود میداشته است.
-4 بکار بردن رأي و هم عمل به استشاره که نخست به منزلۀ قیاس، بلکه اعم از آن، و دوم به منزلۀ اجماع در دورههاي بعد بشمار
میآید بلکه حتی عمل بصریح قیاس در آن عهد پدید آمده است.
به تعبیري دیگر چنانکه در مقام استنباط و براي تفقّه، استناد بکتاب و سنّت (که دو اصل اوّلی و مورد اتفاق عموم مذاهب اسلام
میباشد) در آن عهد، متداول و رایج گشته استناد به اجماع و رأي و قیاس نیز، که در دورههاي بعد میان مذاهب اهل سنّت و
جماعت معتبر شناخته شده در همان عهد، کم و بیش، معمول گردیده است.
-5 تألیف کتاب در این عهد آغاز شده است.
498
-6 در این عهد، تفقّه و استنباط بصورت صناعی در نیامده و فنّی خاص نشده بوده است که شغل شاغل استنباط کنندگان یا عنوان
شخصیت و اعتبار آنان باشد تا در صدد بحث و جدل و تظاهر و تبرّز بر آیند بلکه بیشتر بکارهاي زندگانی خود میپرداخته و در
هنگام ابتلاء به فرع و موضوعی در همان هنگام به فحص از دلائل و خوض در تشخیص مدارك و تحقیق آنها میپرداختهاند.
-7 در عهد صحابه در مورد ظهور اشتباه و خطاء منصفانه بدان اعتراف میشده است.
در این عهد بر معنی و مفهومی نزدیک بمعنی مصطلح آن که در دورههاي بعد اصطلاح بر آن استقرار گرفته « اجتهاد » -8 مادة لغت
اطلاق شده است.
-9 اشخاصی از افتاء، ممنوع شده و هم افتاء به اشخاصی خاص، محدود و مخصوص گردیده است.
-10 خوارج و فقه مخصوص به ایشان در این عهد آغاز یافته است.
این چند جهت، از جمله جهاتی است که عهد صحابه را از عهود دیگر ممتاز ساخته و بی مورد نیست که در پیرامن هر یک از آنها،
که خاتمۀ جلد اول از این تألیف است، ،« عهد صحابه » با رعایت اختصار، توضیحاتی بعمل آید و همین توضیحات براي بحث از
خاتمه قرار یابد.
499
-1 آسان بودن تفقّه در عهد صحابه
هر کس اندك اطلاعی از تاریخ اسلام و از فقه داشته باشد تردیدي نخواهد داشت که در عهد صحابه کار استنباط و تفقّه نسبت به
268 از 305
عهود لا حقه بسیار آسانتر بوده است. پس نویسندة تحوّلات فقه، از این که بر این مطلب به استدلال پردازد بی نیاز میباشد لیکن
براي این که این مطلب از آن چه هست واضحتر گردد به عوامل و عللی که در کار سهولت تفقّه و استنباط در آن عهد دخالت
داشته اشاره بعمل میآید.
تاثیر داشته بسیار است از آن جمله چند امر در اینجا یاد میگردد: « عهد صحابه » علل و عواملی که در تسهیل امر تفقّه در
الف- کسانی که در آن عهد از اهل فتوي بشمار میرفته و به استنباط و افتاء میپرداخته اشخاصی بودهاند که به سعادت ادراك
محضر شریف پیغمبر (ص) فائز شده و بر اثر ادراك این سعادت و در نتیجه فوز به استفاده و تربیت یافتن مستقیم از آن حضرت
استعدادي کاملتر و قویتر در طریق استنباط احکام براي آنان پیدا شده و از این رو نه تفقّه بر ایشان، همین بس، آسانتر بوده بلکه
شاید صحیحتر و به واقع نزدیکتر هم بوده است.
ب- فتوي دهندگان آن عهد، بر آیات قرآن مجید و اسباب و شئون نزول آنها و هم بر سنن و صحّت و سقم و علل و وجوه منظور از
صدور آنها، و بالجمله بر همه یا بیشتر مناسبات و حدود مدارك حکم، بطور کامل اطلاع میداشتهاند.
و « درایه » و « رجال » ج- شکوك و تردیدهایی که در عهود بعد، بر اثر بعد عهد، به میان آمده و حدوث فنون و علومی را از قبیل فنّ
ایجاب و فرا گرفتن « اصول فقه »
500
آنها را بر متصدیان افتاء، واجب کرده در آن عهد از اصل جا نداشته یا راه نیافته یا دست کم بسیار ناچیز و کم بوده است.
د- فروع و مسائلی که مورد ابتلاء و مراجعه میشده و بکار بردن تفقّه و استنباط در آنها ضرورت مییافته محدود و انگشت شمار
بوده است.
ه- همان فروع و مسائل محدود براي نخستین بار مورد نظر واقع میگردیده و آرائی متعدد و انظاري مختلف در آن باره وجود و
سابقه نمیداشته تا از توجّه به آنها فکر استنباط کننده مشوب گردد و براي جرح و تعدیل آن آراء و انظار و تحقیق و تنقیح رأیی
از آن میان، یا ابتکار نظري تازه بنیان، به تفحص و تفتیش گراید و به تردید و تشویش گرفتار آید.
و- فقه بصورت صناعت در نیامده و فنّی خاصّ نشده بوده است تا مسائل و فروعی که شاید جنبۀ نظري محض داشته و هر گز به
مقام عمل در نیامده و صرف احتمال و قوة خیال آنها را اختراع کرده بس از جنبۀ علمی، موضوع سؤال و جواب و مورد قیل و قال و
گفتگو و جدال و نقض و ابرام و استنباط و استدلال واقع گردد و متفقّه از صرف عمر در مطالعه و مراجعه و مدارسه و مباحثه در
پیرامن آنها ناگزیر شود.
501
-2 مسائل مورد ابتلاء در عهد صحابه
اشاره
بیشتر مسائلی مطرح نظر و مورد استنباط و تفقّه واقع میشده که به محضر خلیفه میرسیده و در « عهد صحابه » چنانکه گفته شد در
آنجا مطرح میگردیده است و این گونه مسائل بیشتر در زمینۀ اموري اجتماعی و اکثر در موارد منازعات و مشاجرات به میان
میآمده که براي حلّ اختلاف و تشاجر ناگزیر آن را به محضر خلیفه (که مجمع قرّاء و فقهاء صحابه میبوده) میبردهاند و در آنجا
بسا که آن مسأله مورد نظر و اختلاف رأي واقع میگردیده است لیکن در مسائل انفرادي، مانند قسم عبادات فقه، هر کسی
میخواسته عملی کند به دانستۀ خویش عمل میکرده و اگر خود نمیدانسته بیکی از صحابه که به او نزدیکتر بوده یا بعلم او زیادتر
اعتماد و اعتقاد میداشته رجوع میکرده و گفتۀ او را بکار میبسته است.
269 از 305
در آن عهد کم اتفاق میافتاده که بقصد امتحان یا بر وجه فضل فروشی و خودنمایی یا براي وقت گذرانی و رفع بیکاري یا از راه
تولید مباحثه در میان جمعی و نظارة مناظرات بیجا و مباحثات بی پا بلکه براي مراء و جدال نامشروع (و بسا حدوث نزاع میان
ایشان) کسی مسألهاي طرح کند بلکه بیشتر براي رفع حاجت و فهم وظیفه و تکلیف، طرح مسائل و بحث در پیرامن دلائل انجام
مییافته است.
از طرفی دیگر کسانی که خود نسبت به وظایف دینی و احکام فقهی نادان میبودهاند اغلب صحابه را مورد اعتماد دینی و علمی
میدانسته و چون حکمی را از ایشان میشنیده آن را بی تزلزل و تردید میپذیرفته و بکار میبسته و از پی کار خود میرفته و دیگر
از این و از آن
502
نمیپرسیدهاند تا اختلافی پدید آید یا اگر اختلافی در میان و نهان بوده هویدا و عیان گردد.
در مسائل اجتماعی و مواردي که جنبۀ مادي در کار بوده به طوري که اشارت شد کار به مشاجره و مراجعه میکشیده و در مجمع
رخ میداده و در این گونه موارد بوده که «1» بزرگان صحابه مطرح میشده و در این هنگام بسا که میان اهل نظر و فتوي اختلاف
تفقّه و استنباط را طرزي شبیه و متناسب با آن چه در دورههاي بعد بوقوع پیوسته پیش میآمده است اینک چند قضیه از این قبیل
مسائل که در آن عهد واقع گردیده براي نمونه آورده میشود:
______________________________
1)- این اختلافات، در دورههاي بعد جمع آوري شده و از آنها کتابهایی فراهم آمده و شاید چنانکه ابو الوفاء افغانی مصحح کتاب )
تألیف ابی حنیفه « اختلاف الصحابۀ » تألیف قاضی ابو یوسف در مقدمۀ آن کتاب آورده کتاب « اختلاف ابی حنیفۀ و ابن ابی لیلی »
نخستین کتابی باشد که در این زمینه نوشته شده است.
اللّ عنهم،
􀀀
فان اختلاف الامۀ فی الفروع رحمۀ للامۀ و قد اختلف الصحابۀ، رضی ه » : مصحح کتاب یاد شده پس از این که گفته است
الفقیه و » و خطیب در کتاب « جامع بیان العلم » ابن عبد البرّ در کتاب » این مضمون را آورده است « و من بعدهم من الفقهاء فیها
بسیاري از آثاري را که در این زمینه ورود یافته یاد کردهاند. حتی علماء قدیم و حدیث در کتاب خود اختلاف ائمه را « المتفقّه
تصنیف شده « اختلاف » میآوردهاند تا خواص، به خرق اجماع و عوام، به حرج گرفتار نگردند و همانا قدیمترین کتابی که در
را « اختلاف ابی حنیفه و ابن ابی لیلی » تالیف ابی حنیفه میباشد و از آن پس شاگردش ابو یوسف کتاب « اختلاف الصحابۀ » کتاب
را « اختلاف الفقهاء عامۀ » را تألیف کرده از آن پس طحاوي کتاب « اختلاف یعقوب و زفر » نوشته بعد از او محمد بن شجاع کتاب
ظاهرا مراد مصحح مزبور از کتاب اخیر همان باشد که «.. تألیف کرده است « اختلاف الفقهاء » نوشته و هم ابن جریر کتابی به نام
اختلاف علماء » آن را بعنوان « معجم الادباء » یاقوت حموي در چند موضع از ترجمۀ ابو جعفر محمد بن جریر طبري در کتاب
یاد کرده است. « الامصار فی احکام شرائع الاسلام
503
-1 قضیۀ مخالفت عمر با ابو بکر در مسألۀ مقاتله با کسانی که از دادن زکاة سرپیچی کرده بودند
تألیف ابو اسحاق شیرازي آورده شد. « طبقات الفقهاء » و استدلال ابو بکر بر عمر و اقناع او به شرحی که از این پیش از کتاب
« میراث اخوه » 2 مسألۀ
و اخوه را با پدر ارثی نیست) ارث «1» که ابو بکر رأي و عملش این بوده که ایشان با وجود جدّ (چون به منزلۀ پدر میباشد
270 از 305
نمیبرند و عمر را رأي و عمل بر خلاف این میبود.
______________________________
1) خود این مسأله که آیا جد به منزلۀ پدر یا به منزلۀ اخوه میباشد نیز میان صحابه مورد اختلاف واقع شده است ابو بکر جصّاص )
خود در باب میراث جد پس از این که « احکام القرآن » (احمد بن علی رازي حنفی متوفی به سال 270 ه. ق) در جزو اول از کتاب
حاقَ وَ یَعْقُوبَ را که مفاد گفتۀ حضرت یوسف میباشد؛ نقل کرده و 􀀀 راهِیمَ وَ إِسْ 􀀀 ائِی إِبْ 􀀀 از ابن عباس احتجاج به آیۀ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّۀَ آب
احتجاج ابن عباس در توریث جد دون اخوه و نازل ساختن جد را به منزلۀ پدر، در هنگام نبودن پدر، از لحاظ میراث، » : گفته است
واهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ در استحقاق جد دو ثلث را چنانکه پدر، اگر بود، این استحقاق را میداشت نه 􀀀 اقتضاء دارد که بظاهر آیۀ وَ وَرِثَهُ أَبَ
این مضمون را « اخوه احتجاج شود و گفته شود حکم پدر و حکم جد در موقعی که پدر نباشد از لحاظ میراث یک حکم میباشد
آورده است:
و همین مذهب، مذهب ابو بکر صدیق و گروهی از صحابه میباشد. عثمان گفته است: »
که ابو بکر حکم کرده که جد، پدر است. ابو حنیفه این مذهب را پیروي کرده لیکن ابو یوسف و محمد و مالک و شافعی مذهب
زید بن ثابت را در بارة جد که گفته است:
جد به منزلۀ اخوه میباشد تا نصیبش در مقاسمه از ثلث کم نیاید لیکن اگر بحسب قسمت سهمش از ثلث کمتر گردد باید ثلث »
« یکی از اخوه » جد به منزلۀ » : متابعت کرده و ابن ابی لیلی در بارة میراث جد از مذهب علی (ع) که گفته است « تمام به او داده شود
پیروي نموده « میباشد تا در مقاسمه بهرهاش از سدس کمتر نباشد و اگر در مقاسمه به او کمتر افتد باید ثلث کامل به او اعطا شود
فقیه احمد بن محمد بن عبد «. است. و ما اختلاف صحابه را در این مسأله و احتجاج هر فرقه را در شرح مختصر طحاوي ذکر کردیم
ربّه اندلسی (متوفّی به سال 328 قمري) در کتاب عقد الفرید (جزء پنجم) در قصۀ شعبی پس از نقل این که چون او را بعد از خروج
بر حجاج گرفته و نزد او بردهاند و او به حیلهاي در گفتار خود را از کیفر حجّاج نجات داده این مضمون را آورده است:
بعد از آن حجّاج در فریضهاي بمن احتیاج پیدا کرد و نزد من فرستاد و پرسید چه میگویی در این فریضه که مادري و خواهري و »
جدي براي مرده باشند؟ گفتم در این مسأله پنج تن از اصحاب محمد (ص) باختلاف گفتهاند: عبد الله بن مسعود و علی و عثمان و
زید و ابن عباس گفت: ابن عباس را چه عقیده بوده است؟ گفتم: او جد را بحکم پدر قرار داده و براي خواهر حقی نگفته و به مادر
ثلث داده است. گفت: ابن مسعود چه گفته؟ گفتم:
او در این مسأله مخرج را شش قرار داده پس به جد سه سهم و به مادر دو سهم و به خواهر یک سهم داده است. گفت: زید چه
گفته؟ گفتم: او سهام را نه قرار داده به مادر سه سهم و به جد چهار سهم و به خواهر دو سهم داده، پس جد را به منزلۀ برادر قرار
داده است. گفت: عثمان چه گفته؟
گفتم: آن را به سه سهم تقسیم کرده است. گفت: ابو تراب (علی (ع) چه گفته؟ گفتم:
به شش سهم قسمت کرده: به خواهر سه سهم و به مادر دو سهم و به جد یک سهم داده است. گفت:
«.. قاضی را دستور ده تا آن چه را عثمان گفته بکار بندد
504
-3 مسألۀ جدّه
که میان ابو بکر و عمر مورد اختلاف بوده و هر یک از ایشان در دورة خلافت خود موافق رأي و نظر خویش عمل کرده و هر کدام
را در میان صحابه کسانی همرأي و همعقیده بودهاند.
271 از 305
جدّهاي نزد ابی بکر رفت و میراث خود را از وي مسألت کرد. ابو بکر » مالک مضمون این روایت حکایت شده « الموطأ » از کتاب
گفت ترا در کتاب خدا چیزي مقرّر نشده و در سنّت پیغمبر (ص) هم براي تو چیزي نمیدانیم. برگرد تا از مردم بپرسم. پس مسأله
را طرح و از صحابه سؤال کرد. مغیرة بن شعبه گفت من در حضرت پیغمبر (ص) بودم که به جدّهاي یک ششم به میراث داد. ابو
بکر پرسید آیا
505
پس ابو بکر آن حکم را به انفاذ رساند و جده را یک سدس به «1» کسی دیگر در آن قضیه حضور داشت؟ گفت محمد بن مسلمه
میراث داد آنگاه جدهاي دیگر به نزد عمر رفت و میراث خواست. عمر گفت: در کتاب خدا براي تو چیزي معین نگردیده و
حکمی که شده براي تو نبوده و من بر فرائض چیزي نمیافزایم لیکن دادن یک ششم، دستور و حکم میباشد پس اگر با هم جمع
شوید و هر دو باشید همان یک ششم میان شما تقسیم میگردد و اگر یک جدّه بیشتر نباشد آن سدس، حقّ او و به تنهاي او
مخصوص میباشد.
-4 مسألۀ خروج زن مطلّقه از عدّة خود.
زید بن ثابت گفته است: همان وقت که زن مطلّقه در حیض سیم داخل گردد زمان عدّهاش انقضاء مییابد لیکن ابن مسعود و عمر
و برخی دیگر از صحابه گفتهاند: انقضاء عدّه و خروج از آن هنگامی حاصل میگردد که از حیض سیم پاك و از غسل آن فارغ
.«2» شود
-5 مسألۀ تقسیم غنائم
. ابو بکر را در این موضوع رأي این بوده که همه باید مساوي هم، سهم ببرند و هیچ کس را در غنائم بر کسی ترجیح و زیادت
نمیرسد و تا بوده است بر همین طریق عمل میکرده است و در پاسخ کسانی که بر او اعتراض میداشته و میخواستهاند به کسانی
بعنوان فضل و سابقه سهمی بیشتر داده شود میگفته است: من براي صاحبان فضل و سابقه بس همین مزیّت را میدانم که نزد خدا
مزد و پاداش خواهند داشت لیکن در مال و معاش برتري و رجحانی براي ایشان نمیدانم پس چنانکه پیغمبر (ص) از این لحاظ میان
مسلمین تفاوتی نمیگذاشته و همه را به یک اندازه سهم میداده من نیز چنان میکنم و پیروي از آن بزرگوار را بر تفضیل و ترجیح
بعضی بر بعضی دیگر مقدّم میشمارم.
______________________________
1) در این قضیه به سنت عملی استناد شده و براي اثبات آن استشهاد بعمل آمده است. )
اتُ􀀀 این اختلاف را موجب است چه مستند حکم، آیه شریفه وَ الْمُطَلَّق « حیض » و « طهر » : میان دو معنی « قرء » 2)- مشترك بودن لفظ )
اثَۀَ قُرُوءٍ میباشد. 􀀀 یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَل
506
عمر در این موضوع بر خلاف ابو بکر عقیده داشته و عمل میکرده و میگفته است:
من کسی را که در رکاب پیغمبر (ص) مقاتله میکرده با کسی که شمشیر بر روي مسلمین کشیده و با پیغمبر (ص) به مقاتله پرداخته
را اختیار و به ترجیح و تفاضل رفتار « مفاضله » ، مساوي قرار نمیدهم پس بحسب این اجتهاد و استحسان و به استناد این استنباط
میکرده و برخی از مسلمین را بیشتر از برخی دیگر سهم میداده است.
را درست میدانسته و به مساوات رفتار مینموده است. « مساوات » علی علیه السّلام نیز عقیده و عملش طبق عمل پیغمبر (ص) بوده و
272 از 305
همین عمل یکی از عوامل و علل بوده که برخی از صحابه با علی علیه السّلام مخالفت و نقض بیعت و حتی مقاتله کردهاند!! چه در
زمان عمر به ایشان سهمی بیشتر داده میشده، در زمان عثمان هم که از اصل در بذل و انفاق بیت المال و ارضاء خاطر مخالف و
مؤالف حسابی در کار نبوده پس وقتی علی علیه السّلام از ترجیح و تفضیل بی دلیل و از بذل و انفاق بیوجه، جلو گرفته و جمعی
را از حدّ اغتصابی و حقّ اقتضابی محروم داشته ایشان از او تکدّر یافته و از اطرافش پراکنده شده و با او به ستیزه در آمدهاند.
طلحه و زبیر نزد علی علیه » : اللّ بن ابی رافع روایتی بدین مضمون آورده است
􀀀
از ابو الهیثم تیهانی و عبد ه « مناقب » ابن شهرآشوب در
السّلام رفتند و گفتند: عمر با ما نه بدین گونه رفتار میکرد بلکه او بما سهمی افزونتر میداد. علی علیه السّلام گفت: پیغمبر (ص) به
شما چه اندازه میداد؟ خاموش ماندند. گفت: آیا نه چنان بود که پیغمبر (ص) مسلمین را مساوي سهم میداد؟ گفتند چرا؟ گفت:
آیا به عقیدة شما سنّت پیغمبر (ص) به متابعت و پیروي اولی میباشد یا شیوة عمر؟ گفتند: سنّت پیغمبر (ص) لیکن ما را سابقۀ
اسلام و سابقۀ جهاد در راه آن و هم فضیلت خویشاوندي با پیغمبر (ص) است. گفت: سابقۀ شما بیشتر است با سابقۀ من؟ گفتند: تو
بر ما پیشی. گفت: قرابت شما به پیغمبر (ص) بیشتر است یا از من؟
507
گفتند: قرابت تو. گفت: رنج و کوشش و جهاد شما در راه اسلام بزرگتر و زیادتر است یا فداکاري و مجاهدة من؟ گفتند: جانبازي
اللّ ما انا و أجیري
􀀀
فو ه » : و مجاهدة تو. پس علی علیه السّلام با دست خود به مزدوري که داشت و آنجا ایستاده بود اشاره کرد و گفت
به خدا سوگند من و این مزدورم در این موضوع فرقی نداریم و به یک منزلت میباشیم. « هذا إلّا بمنزلۀ واحدة
باز همو در همان کتاب نقل کرده که علی علیه السّلام عمر را گفته: سه چیز است که اگر آنها را بخاطر بسپري و بکار بندي ترا بغیر
آنها نیازي نمیباشد و اگر آنها را رعایت نکنی و بکار نبندي از ما سواي آنها سودي به تو عائد نمیگردد، پرسید: آن سه امر، کدام
است؟
حدود الهی « اللّ فی الرّضا و السّخط و القسم بالعدل بین الاحمر و الاسود
􀀀
اقامۀ الحدود علی القریب و البعید و الحکم بکتاب ه » : گفت
را نسبت به خویش و بیگانه و دور و نزدیک بپا داشتن، بکتاب خدا در همه حال: خرسندي و خشم، حکم کردن میان همۀ افراد:
مطلب را کوتاه و رسا، رساندي. « لعمري لقد أوجرت و ابلغت » : سرخ و سیاه به عدالت رفتار کردن. پس عمر گفت